زشت ترین دختر کلاس


دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یکدفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.
او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند. او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد!

 

تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

تغییر دنیا


بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: "کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!"


 

تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

میمون ها و کلاه فروش

(حتما بخونین)

 

 


کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست!
بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.
به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد

 

ادامه مطلب...

تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |


آیینه و شیشه


جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :

ادامه مطلب...

 

تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

حکایت چهار دانشجو‎

 


چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اینصورت که سر و رو شون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:

 

ادامه مطلب...

تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

داستانی متفاوت از چوپان دروغگویی دیگر


یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه ...

 

ادامه مطلب..

تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم !
 

 
امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...
 
ادامه مطلب...

 

تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

نامه ی یک پسر به پدر خود

 
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزیزم...
 
 
ادامه مطلب...
تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

دروغ گفتن دخترا .....طنز!!!

باباش کارخونه داره ! ۲۵۰۰ تا کارگر دارن , ماهی چند میلیون پول تو جیبی می گیره از باباش !

حقیقت : باباش کارمند جز تو یه اداره ی پیش و پا افتاده است , حقوقش کلا ۲۵۰ هزار تومنه که اونم ۱۵۰ هزارتومنش قسط خونه و یخچال فریزر و این صحبتاست ! ۱۰۰ هزار تومن می مونه براشون ماهی!!
تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

مطالبی که در مورد زبان فارسی نمی دانستید!!

بسیاری از این کلمات هر روزه توسط افرادی لاابالی و همچنین سینما و تلویزیون کشور وارد زبان و ادبیات فارسی می‌شود و متاسفانه کاری که نباید بشود می‌شود و مخاطبان به بهانه مدرنیته و با تظاهر به مهارت در تکلم به شیوه غربی و به روز این واژه‌گان را رونق می‌دهند.
بدین‌ترتیب بیشتر افراد و نسل جدید بدون آگاهی از سرچشمه ورود این کلمات ریشه‌های آن را در عرصه زبان و ادبیات فارسی محکم می‌سازند.
بدین منظور می‌کوشیم شما را با سری مطالبی در این باره آشنا سازیم.

ادامه مطلب...
تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

داستان شیطان چه میکند؟؟!!

گويند در زمان دانيال نبى يك روز مردى پيش او آمد و گفت : اى دانيال امان از دست شيطان ، دانيال پرسيد: مگر شيطان چه كرده ؟ مرد گفت : هيچى ، از يك طرف شما انبياء و اولياء به ما درس دين و اخلاق مى دهيد و از طرف ديگر شيطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، كار خوب بكنيم و از بديها دورى نماييم . دانيال پرسيد: چطور نمى گذارد؟ آيا لشكر مى كشد و با شما جنگ مى كند و شما را مجبور مى كند كه كار بد كنيد. مرد گفت : نه ، اين طور كه نه ، ولى دايم ما را وسوسه مى كند، كارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فريب مى دهد و نمى گذارد ديندار و درست كردار باشيم .

ادامه مطلب...

 

تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |

اس ام اس های سر کاری جدید و با حال

 


غضنفر یتیم خونه میزنه.

.

.

.

روز اول جلسه اولیا و مربیان میذاره

===========================================

کمبود محبت شدید:نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه

===========================================

من همش گفـته بودم شکـل توپیدا نمیشه

هـیچ کسی مثـال تو خوشـگـل وزیبـا نمیشه

میدونـی چـرا میگـم که توتـکی مثال ماه

سرکاری, مثل تو اُسکلی پیدا نمیشه

=======================================

 

 

ادامه مطلب...

تبلیغات پیامکی سیستم همکاری در فروش سبزگستر

ادامه مطلب
تاريخ : 18 / 1برچسب:, | | نویسنده : بهنام |
صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 17 صفحه بعد
  • کد موزیک
  • فایاکس
  • تجسم عــشق