بهترین پَ نه پَ ها
*خانمه دوقلو داشته. بچه هاش که به دنیا میان، پرستاره یکی از بچه هارو میبره براش، خانمه می پرسه: اون یکی رو هم میارین؟ پرستاره می گه: پ ن پ فعلا اینو ببرین استفاده کنین 10 روز بعد از فعال سازی اون یکی رو هم پست می کنیم در خونه تون!
*زیر کتری رو روشن کردم، قوری رو گذاشتم روش، مامانم میگه: می خوای چایی بخوری؟ گفتم: پ ن پ غولش فحش داده می خوام بخارپزش کنم!
*گل خریده بودم، بردم خونه دادم به مامانم. گفت: گله؟ گفتم: پ ن پ آفساید بود داور قبولش نکرد!
*دستم رو تا کتف گچ گرفتم! برگشته میگه: شکسته! گفتم: پ ن پ قراره بشکنه، رفتم واسه پیشواز!
ادامه مطلب...
داستان دو گرگ...
دو تا گرگ بودند که از کوچکی با هم دوست بودند و هر شکاری که به چنگ می آوردند با هم می خوردند و تو یک غار با هم زندگی می کردند.
یک سال زمستان بدی شد و بقدری برف رو زمین نشست که این دو گرگ گرسنه ماندند و هر چه ته مانده لاشه های شکارهای پیش مانده بود خوردند که برف بند بیاید و پی شکار بروند اما برف بند نیامد و آنها ناچار به دشت زدند اما هر چه رفتند دهن گیره ای گیر نیاوردند، برف هم دست بردار نبود و کم کم داشت شب می شد و آنها از زور سرما و گرسنگی نه راه پیش داشتند نه راه پس...
یکی از آنها که دیگر نمی توانست راه برود به دوستش گفت: چاره نداریم مگه اینکه بزنیم به ده.
ـ بزنیم به ده که بریزن سرمون نفله مون کنن؟!
ـ بریم به اون آغل بزرگه که دامنه کوهه یه گوسفندی ورداریم در ریم...
ـ معلوم میشه مخت عیب کرده. کی آغل رو تو این شب برفی تنها میذاره. رفتن همون و زیر چوب و چماق له شدن همون. چنون دخلمونو میارن که جدمون پیش چشممون بیاد !!!
ـ تو اصلاً ترسویی. شکم گشنه که نباید از این چیزا بترسه...!
ادامه مطلب...
دهقـان فـداکـار
و داستان خاطره انگیز آن درس قدیمی
غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوه های پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرو رفته بود. کار روزانه ی دهقانان پایان یافته بود. ریزعلی هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز می گشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن می کرد. دهی که ریزعلی در آن زندگی می کرد نزدیک راه آهن بود. ریزعلی هر شب از کنار راه آهن می گذشت تا به خانه اش برسد. آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست. سنگ های بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریزعلی می دانست که، تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمی دانست در آن بیابان دور افتاده چگونه راننده ی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد.
ادامه مطلب...
ای زن، ای الطاف دستِ حضرتِ پروردگار
ای تو بهتر از همه هستی، به صد ره آشکار
خنده ات چون روشنایِ صبحِ هستی، پر ضیا
خنده ات چون دامنِ عرش خدا، مهدِ صفا
روزت مبارک
ا;س ام اس روز زن
روز زن مبارک باد
!با دادن یک هدیه خود را یک سال بیمه بدنه و اعصاب کنید
ا;س ام اس تبریک روز زن
بیشتر مردان موفقیتشان را مدیون زن اولشان هستند
و زن دومشان را مدیون موفقیتشان !!!
روز زن مبارک
مجموعه کامل اس ام اس های روز مادر، روز زن (sms)
لبخند مهربان تو جا در تنم دمید
فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فریاد من رسید
خوشبختی من پیدا کردن تو از میان اینهمه ضمیر بود . . .
.
.
.
بیادت هستم حتی اگر قرار باشد ، شبی بی چراغ
در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم . . .
.
.
.
عشقت به دلم اگر بتابد چه کنم ؟ / مهرت به سرای من بخوابد چه کنم ؟
یکدم به سوال من جوابی بده دوست / روزی که دلم تو را بخواهد چه کنم . . . ؟
.
.
ادامه مطلب...اس ام اس عاشقانه از مریم حیدر زاده
گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شبی گفتی نداری دوست من را
نمی دانی که من شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی
.
.
ادامه مطلب..
مدرسه رفتن دختر و پسر..
دخترها
صبح ساعت 6 از خواب پا میشن
تخت خوابشون رو مرتب می کنن ،
به پدر و مادر سلام می کنن ،
صورتشون رو می شورن ،
مسواک می زنن ،
صورتشون رو خشک می کنن و بعد می رن سر میز صبحانه صبحانشون رو می خورن
و بعد از مادرشون به خاطر صبحانه ی مفصلی که آماده کرده بود تشکر می کنن
بعد می رن تو اطاقشون و لباسشون رو می پوشن
و خودشون رو تو آینه نگاه می کنن و مقنعه شون رو صاف می کنن
کیفشون رو بر می دارن
ادامه مطلب..
سری جدید پـَــــ نــــه پـَــــ
تصادف کردم، طرف شاگرد از جلو تا عقب کلا مرخص شده. عکسشو به دوستم نشون دادم. میپرسه: تصادف کردی؟ پـَـــ نــه پـَـــ دادم صافکاری اینجوریش کرده که راحت تر بتونم بپیچم تو کوچه
با دوستم طبقه سوم بودیم میپرسه آدم از اینجا بیوفته زمین، میمیره؟ پـَـــ نــه پـَـــ بیوفته زمین هوا میره، نمی دونی تا کجا میره …
زنگ زدم ١١٠ میگم دزد اومده خونمون؟ میگه چیزى برده؟ میگم پ نه پ الان نشسته تو پذیرایى منم دارم چایى دم میکنم. زنگ زدم شما هم تشریف بیارین دور هم باشیم
.
.
ادامه مطلب...
.: Weblog Themes By Pichak :.