مدادرنگی

همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند...
به جز مداد سفيد...
هيچ کسي به او کار نمي داد...
همه مي گفتند:{تو به هيچ دردي نمي خوري}...
يک شب که مداد رنگي ها توي سياهي کاغذ گم شده بودند...
مداد سفيد تا صبح کار کرد...
ماه کشيد...مهتاب کشيد...و آنقدر ستاره کشيد که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...

صبح توي جعبه ي مداد رنگي...جاي خالي او...با هيچ رنگي پر نشد



پیتوک

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : 15 / 12برچسب:, | | نویسنده : بهنام |
  • کد موزیک
  • فایاکس
  • تجسم عــشق